دو
جمعه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۰:۲۵ ق.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
روزها میگذرد..شاید یک هفته گذشته.اما او نگاهش همچنان بین خصال و مواعظ العددیه در گردش است..
گاهی یک جمله از این کتاب یادداشت میکند..گاهی چند خط از آن یکی کتاب..
حتما صحبت کردن برای یک جمع مثلا صد نفری،برای ده شب متوالی..نیاز به این همه مطالعه دارد..
او که از زیارت عاشورا خواندنِ خانه افسانه خانم و حدیثِ کساهای خانه خاله نصرت شروع کرده بود..
حالا آقایِ منبریِ روضه خوانِ یک دهه مجلسِ عزایِ سیدالشهدا شده بود...
و این قضیه برای خانواده کوچک ما خیلی مهم و پر هیجان بود..
آنقدر پرهیجان ...که نشستیم توی ماشین و عزم رفتن به جلسه روضه را داشتیم که تا شیخ استارت ماشین را زد
از سویدای دل ناله ای زدم و جان به جان آفرین (نزدیک بود که تسلیم کنم)
چونکه یادشون رفته بود عمامه بذارن بر سرِ همایونی 😜
۹۷/۰۲/۲۱