...یار طلبگی و هزار و یک

این همه نقش میزنم از جهت رضای تو

...یار طلبگی و هزار و یک

این همه نقش میزنم از جهت رضای تو

...یار طلبگی و هزار و یک

✿بسمِـ الله اَلرّحمنـِ الرّحیمـ✿

✿وَإِטּ یَڪَادُ الَّذِینَ ڪَفَرُوا لَیُزْلِقُونَڪَ

بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّڪْر

وَیَقُولُون إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ

وَمَا هُوَ إِلَّا ذِڪْرٌ لِّلْعَالَمِیـטּ✿
یک روز چشم هایم را باز کردم..دیدم نشسته ام کنار یک طلبه..
روز میلاد آقا جوادالائمه علیه السلام بود.
رواق دارالحجه..
نوشته جاتِ یک طلبه و یار یک طلبه را میخوانید :)

آخرین نظرات
  • ۲۴ دی ۹۷، ۲۲:۰۴ - لیلی بانو
    بله :)
  • ۳ دی ۹۷، ۲۱:۳۸ - بعد مدت ها اومدم دوباره بخونمت
    نوش جان
  • ۲۶ آذر ۹۷، ۰۰:۲۳ - الدوز
    خیلی

دو

جمعه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۰:۲۵ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم
روزها میگذرد..شاید یک هفته گذشته.اما او نگاهش همچنان بین خصال و مواعظ العددیه در گردش است..
گاهی یک جمله از این کتاب یادداشت میکند..گاهی چند خط از آن یکی کتاب..
حتما صحبت کردن برای یک جمع مثلا صد نفری،برای ده شب متوالی..نیاز به این همه مطالعه دارد..
او که از زیارت عاشورا خواندنِ خانه افسانه خانم و حدیثِ کساهای خانه خاله نصرت شروع کرده بود..
حالا آقایِ منبریِ روضه خوانِ یک دهه مجلسِ عزایِ سیدالشهدا شده بود...
و این قضیه برای خانواده کوچک ما خیلی مهم و پر هیجان بود..
آنقدر پرهیجان ...که نشستیم توی ماشین و عزم رفتن به جلسه روضه را داشتیم که تا شیخ استارت ماشین را زد
 از سویدای دل ناله ای زدم و جان به جان آفرین (نزدیک بود که تسلیم کنم)
چونکه یادشون رفته بود عمامه بذارن بر سرِ همایونی 😜


۹۷/۰۲/۲۱
یار شیخ عبدالزهرا(یار طلبگی و هزار و یک...)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی