...یار طلبگی و هزار و یک

این همه نقش میزنم از جهت رضای تو

...یار طلبگی و هزار و یک

این همه نقش میزنم از جهت رضای تو

...یار طلبگی و هزار و یک

✿بسمِـ الله اَلرّحمنـِ الرّحیمـ✿

✿وَإِטּ یَڪَادُ الَّذِینَ ڪَفَرُوا لَیُزْلِقُونَڪَ

بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّڪْر

وَیَقُولُون إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ

وَمَا هُوَ إِلَّا ذِڪْرٌ لِّلْعَالَمِیـטּ✿
یک روز چشم هایم را باز کردم..دیدم نشسته ام کنار یک طلبه..
روز میلاد آقا جوادالائمه علیه السلام بود.
رواق دارالحجه..
نوشته جاتِ یک طلبه و یار یک طلبه را میخوانید :)

آخرین نظرات
  • ۲۴ دی ۹۷، ۲۲:۰۴ - لیلی بانو
    بله :)
  • ۳ دی ۹۷، ۲۱:۳۸ - بعد مدت ها اومدم دوباره بخونمت
    نوش جان
  • ۲۶ آذر ۹۷، ۰۰:۲۳ - الدوز
    خیلی

بسم الله الرحمن الرحیم

دختر آرامی بودم

گاهی شیطنتهایی به اقتضای سنم ظهور و بروز میکرد

اما در کل دختر آرام متوسطی بودم...

«انسان متوسط بودن بد نیست، انسان متوسط ماندن بد است..»

روزی دستی دست مرا گرفت و برد و نشاند توی یک اتوبوس..

که مقصدش مقتل شهدا بود..

و همان دست روسری ام را کشید جلوتر...

و همان دست چادر،  به سرم کرد...

و باز همان دست، همان نگاه،همان صدا ،مرا کشاند و برد و نشاند توی حوزه..

و...

حالا همان دختر...یار مردی شده است که غیر -رضایت او- هیچ شفیعی در قیامت ندارد...

********************

اینجا خاطرات روزهای خوش نوجوانی ام را میخوانید..

و اتفاقات روزهای گرم و پر حرارت جوانی ام..

+ کاملتر میشود..