63-دو زیست!
بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله مهربون
دو شب بعد جلسه تکرار شد.
این بار پدرشان هم آمدند...
با دسته گل و شیرینی.
-----
پرسیدم:
چرا طلبه شدید؟ یادم هست یکی میگفت برای اینکه سربازی نرود! همین موضوع برایم دغدغه بود...
نظر شما راجع به ولایت فقیه چیست؟ خیلی مهم بود برایم بدانم...میدانید که مذهبی ها هم دو دسته هستند!
چقدر شهدایی هستید؟
+برایشان تعریف کردم: یک روز مامان پرسید این شهدایی که عکسشان روی دیوار اتاقت هست به یاد ما هم هستند؟!
فکری شدم...ساعتی گذشت...بوی گاز کل خانه را پر کرده بود..فهمیدیم آبگرمکن قدیمی خانه ساعتها بدون شعله روشن بوده...
و فقط روشن کردن یک پریز برق کافی بود تا....مامان به جواب سوالش رسید.
از لباس روحانیت پرسیدم...اینکه همیشه میپوشند یا مثل بعضی ها دو زیستند؟!
+ کلمه دو زیست را از فاطمه سادات یاد گرفته بودم D:این لباس برای من خیلی اهمیت داشت.از اینکه طلبه ای گاهی بپوشد و گاهی نپوشد بدم می آمد!
پرسیدند چرا؟
گفتم: یک دکتر فقط توی مطب روپوش طبابت تن میکند...در پارک در بازار در تاکسی دیگر دکتر نیست
یک شهروند معمولی است...
یک مهندس هم به همین صورت...
ولی همانطور که محل کار یک آخوند به وسعت یک دنیا هست...پس بااااااید لباس کارش همیشه همراهش باشد...
*خیلی حسن التبعل مورد تاکیدشان بود...
من همه چیز را بلد بودم...همه احادیث را میدانستم...
از جهاد المرأة خطابه قرائی ایراد نمودم که لب به تعریف گشودند...
**ازین دست خوش زبانی ها زیاد اتفاق افتاد آن شب و شبهای بعدش...بعد ها گفتند... ;-)
**مورد پسند واقع شده بودند به طور اولیه..که آنطور دم از حسن التبعل میزدم D: وگرنه که ما از آن خانواده ها نبودیم ؛)
***شب لیلة الرغائب بعد خانه ما..هر دو حرم بودیم...آن هم سر مزار حضرت علامه...با فاصله زمانی حدودا یک ساعته...
ان شاءالله ادامه دارد...
**** ***** ************* ********* ** ***
***** **** ***** **
** ****** **** *** ***** *** ******* ***
***** **** * ** *** **** **** *
*** ***** ***
***** *** ****** **** **** ** ****** **** ** ****** * ***** * ***** *
**** *
**** ** *** **** ****
***** ** ****** ******* ***