60-لیلة الرغائب
بسم الله مهربون
ولادت حضرت زهرا بود.
میخواستیم مکتب را تزئین کنیم.رفتم توی دفتر..یک بغل پوستر و شرشره های رنگی رنگی بود..
یکی یکی ورقشان میزدم..روی همه شان با خطی خوش نوشته بود : یا فاطمه الزهرا
با ذوق داد زدم: فهیـــــــــمه حمیــــــــــده بیاین ببینین چه همه یا فاطمه...
که از خواب پریدم.
خوابم را برای حمیده تعریف کردم..خیر بوده حتما...این نظر حمیده بود.
عصر توی مسیر تالار بودیم.عروسی فاضله سادات بود.درست یک ماه بعد از عروسی فریده سادات..
همراه بابا زنگ خورد.همکارش پشت خط بود..
بابا میگفت: عه عجب..من بی خبرم جناب..
تلفن که قطع شد بابا با تعجب پرسید: خواستگار جدید آمده که من بی خبرم؟!
ما با تعجب: نــــــــــــــــــه..
گویا ظهر یک آقای طلبه معمم رفته بودند محل کار بابا برای تحقیقات!
مامان گفت: عه آره! امروز صبح خانمی تماس گرفتند قرار فردا شب گذاشتم..از شغل شما هم پرسیدند
اتفاقا..
+ مامان هم نامردی نکرده و در عین سادگی اداره و منطقه و اتاق و همه را گذاشته بود کف دست خانمه!
خیلی عجیب اینکه نه ما را دیده بودند نه هیچی ,تحقیق رفته بودند چه کار متحیرم؟!
اصلا شاید ما نپسندیدیمشان یعنی چی خب؟!
عروسی فاضله سادات کوفتم شد.زنعمو که زنگ زد شخصا دعوتم کند گفت که تالارشان مذهبی است و بدون
آهنگ و...
صدای خواننده ها را برداشته بودند آهنگ خالی اش را پخش مینمودند.
+چه میشد اگر مسلمانی هایمان تعبدی میبود نه سلیقه ای..
روزبه ایرانی رسید خدمت پیامبر آخرالزمان...به خواست پیامبر شد سلمان محمدی...السلمانُ منّا اهل البیت...
بی هیچ چون و چرایی..سمعا و طاعتایی حقیقی..
ان شاءالله ادامه دارد..
* چند تا پست ثبت موقتی دارم درباره نوروز مذاکرات لوزان و...
* هنوز شهر ما بوی شهدا میدهد..شهدای مدافع حرم حضرت زینب..با شعار کلنا عباسک یا زینب شور میگیرم.
* چقدر اسم شیعیان یمن کم به گوشمان خورده بود!!!!
* چه دین لطیفی که یک شب از ماه پربرکت رجبش را به آرزوهای من و شما اختصاص داده..