65-مهریه
بسم الله الرحمن الرحیم
همیشه که در به روی یک پاشنه نمیچرخد.
گاهی همه چیز دست به دست هم میدهند که با خواسته تو مخالفت کنند.
به نظرم این قانون طبیعی طبیعت هست!
گاهی همین حالتهای اضطرار هستند که انسان را متوسل خدا میکنند وگرنه اگر همیشه همه چیز باب میلمان بود
سرکشی میکردیم میشدیم عبد فرار...
خدا همین گردنهای کج...دلهای شکسته...دستهای خالی را دوست تر میدارد.
قرار بود مهریه تعیین کنیم...
مثل مهریه خواهرم...نه کم نه زیاد...عرف مذهبی های متوسط...۱۱۴ عدد
خاله گفت اگر ان قلت کنی پدرت ناراحت میشود...بگذار این مورد را بزرگترها به توافق برسند.
دلم گرفت...همانی نبود که دلم میخواست...
حدیث پیامبر اکرم توی ذهنم میچرخید...آیا من زن مبارکی نیستم؟! خوش یمن نیستم؟!
صحبتهای دو طرفه ختم شد به منبری یک طرفه...
یک نفر خطابه میخواند...مستمعین چشم به دهان او دوخته بودند...
از آن فضا فقط صدای تالاپ تولوپ قلبم و نگاههای دیگران را یادم هست...
همه ساکت بودند...
سکوت بابا از همه سنگین تر بود...او بود که باید سکوت را میشکست...
بابا سینه صاف کرد،صدایش از همیشه محکمتر و باصلابت تر بود رو به جمع گفت؛
مهریه مادرمان هست... و در حالی که میخندید پرسید:حاج آقا اسمش چه بود؟!
-مهرالسنه...
بابا دوباره تکرار کرد: مهرالسنه...مبارک است...
----------------------------------------------------------------------------------
*رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم: شومی و بد قدمی زن به سنگین بودن مهر اوست.(وسائل الشیعه جلد۲۰ صفحه۲۵۵)
*همین روایت از امام جعفر صادق علیه السلام نیز ذکر شده است.(وسائل الشیعه جلد۲۱ صفحه۲۵۲)
*جسارت نشود به مهریه بالاها...ببخشید..هم یار شیخ را هم مهریه هاتان را...
((:
+ ببینید...