برای استادم...
بسم الله الرحمن الرحیم
هوا سرد بود و برفی.
منظم نشسته بودیم روی زمین،کتاب رساله هرکس روی میز کوچک جلواش باز بود.
با حمیده مشغول مباحثه احکام جلسه پیش بودیم.
تقه ای به در خورد...
چادرها روی سر مرتب شدند.
همه ایستادیم به احترام استاد.
لحظه ای بعد حاج آقا یاالله گویان وارد کلاس شدند.
طبق معمول استاد اخلاق هم همراه با حاج آقا داخل میشدند.
کلاس نیم ساعته استاد اخلاق به پایان رسید.من و حمیده مشغول ضبط صوتها بودیم.
از پشت پرده صدای یاالله حاج آقا بلند شد..دوباره چادرها روی سر مرتب شدند.
همه ایستادیم به احترام استاد.
حاج آقا طبق معمول استاد اخلاق را تا دم در مشایعت کردند و خودشان باز به پشت پرده برگشتند.
حالا کلاس احکام داشتیم...
حضور و غیاب توسط حاج آقا صورت گرفت..خانمهای حاضر بله آهسته ای میگفتند.
حاج آقا از یکی دو نفر هم درس جلسه قبل را پرسیدند.
نوبت درس دادن فرا رسید.
حاج آقا گفتند: خانمها حجاب کنند میخواهم احکام وضو را یادتان بدهم.
یادم آمد اولین روزی که پا به آن حوزه گذاشتم...حاج آقا داشتند وسط حوزه استاد اخلاق را کفن پیچ
میکردند.
ازین دست احکامهای عملی داشتیم...که حاج آقا نشانمان میداد.
حاج آقا نفس عمیقی کشیدند و طبق عادت گفتند یا دلیل المتحیرین و باز یاالله گویان آمدند این طرف
پرده،یک لیوان آب خواستند...برای اینکه وضو یادمان دهند.
حمیده لیوان آب را گذاشت روی زمین جلوی پای حاج آقا.
حاج آقا عبای قهوه ای شان را تاکرده روی میز گذاشتند...
میگفتند تا الان همه وضوهاتان اگر درست بوده باشد با اسراف آب کارخرابی کرده اید.
صورتشان را وضو دادند...
رسیدند به وضوی دستها...
پیرمرد حاضر نشد آستین قبایش را بالا بزند...از روی آستین دستهایشان را وضو دادند..
هوا سرد بود و برفی...
با همان آستین خیس راهی کلاس درس دیگری شدند...
فاطمه سادات میگفت حاج آقا تمام نمازهای عمرشان را دوباره خوانده اند..پدرش با حاج آقا دوست
بودند.
شنیدم خودشان یک بار گفتند ما روستایی بودیم و در نوجوانی چوپان...
نمازهای بیابان و کپرهای چوپانی و قدهای خمیده و محل سجده بالاتر و...این شد دلیلی بر
اعاده دوباره نمازهای روزگار نوجوانی...
*سر میزنم به رساله ام...جز این کتاب به کتاب دیگری نمیتوانم رجوع کنم.
مساله به مساله توضیح نوشته ام...فتواهای اختلافی مراجع را نوشته ام..
حدیث نوشته ام...
از احکام تقلید از حاج آقا آموختم تا سر مساله زکات...
و حالا
چند شبی هست که استادم..حاج آقا..به رحمت خدا رفته اند..
جز خوبی ندیدم از ایشان و مریم و خانم اسدی و حمیده و فاطمه سادات و خانم قطبی مدام
پای تلفن از خوبی اش میگویند...
ماندنم در این راه را مدیون حاج آقا هستم...
قطعا فقدان ایشان برای حوزه علمیه خراسان بسیار سنگین
خواهد بود.
همنشین حضرت سیدالشهدا باشند ان شاءالله.