...یار طلبگی و هزار و یک

این همه نقش میزنم از جهت رضای تو

...یار طلبگی و هزار و یک

این همه نقش میزنم از جهت رضای تو

...یار طلبگی و هزار و یک

✿بسمِـ الله اَلرّحمنـِ الرّحیمـ✿

✿وَإِטּ یَڪَادُ الَّذِینَ ڪَفَرُوا لَیُزْلِقُونَڪَ

بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّڪْر

وَیَقُولُون إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ

وَمَا هُوَ إِلَّا ذِڪْرٌ لِّلْعَالَمِیـטּ✿
یک روز چشم هایم را باز کردم..دیدم نشسته ام کنار یک طلبه..
روز میلاد آقا جوادالائمه علیه السلام بود.
رواق دارالحجه..
نوشته جاتِ یک طلبه و یار یک طلبه را میخوانید :)

آخرین نظرات
  • ۲۴ دی ۹۷، ۲۲:۰۴ - لیلی بانو
    بله :)
  • ۳ دی ۹۷، ۲۱:۳۸ - بعد مدت ها اومدم دوباره بخونمت
    نوش جان
  • ۲۶ آذر ۹۷، ۰۰:۲۳ - الدوز
    خیلی

25-مامه رحیم

شنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۲، ۱۲:۵۹ ب.ظ

بسم الله مهربون

صبح بعد از صرف صبحانه همه مان را نقل مکان دادند به یک اردوگاه دیگر!

حالا دیگر روز شده بود و میتوانستیم شهر را نظاره کنیم.

در نگاه اول شبیه طرقبه ی خودمان بود, از این جهت که تمام خیابانهایش شیب دار بود و نه مسطح و

صاف!

و کوههای اطراف شهر هم به قدری نزدیک به نظر می آمد که فکر میکردی چقدر نزدیک است.

توی اتوبوس راوی مان متذکر شدند که غالب مردم اینجا از اهل سنت هستند لذا حرف اضافی و شعار

و غیره موقوف!

رسیدیم به اردوگاه دوم که گویا مرکزترِ شهر بود و بعد از جابجایی لوازم و اسکان و تقسیم تخت خوابها

همه راهی اتوبوس شدیم.

+ من همیشه تخت بالایی را دوست تر میدارم! و گویا غالبا فراری هستند از تخت بالایی!

سوار اتوبوس که شدیم همه چون از درب وسط میرفتند بالا و من به دلیل صندلیِ دومی بودنم از درب

جلو میرفتم .بالا با شخص جدیدالورودی آشنا گشتم که کنار آقای راوی نشسته بودند و پدر خانم نازی

رفته بود کنار شوفر سکنی گزیده بود!

شخص جدیدالورود معلوم میشد که از بومیهای همان منطقه است چرا که لباس و شلوار کردی به تن

داشتند و یک چیزی شبیه شال که ریشه ریشه بود هم به سرشان بسته بودند.

مرد مسنی بودند.اتوبوس که حرکت کرد آقای راوی ایستادند و شخص جدیدالورود را معرفی نمودند:

مامه رحیم از پیشمرگان و فدائیان کرد در 8سال دفاع مقدس..

آقای راوی نشستند و کار را به مامه رحیم واگذار نمودند.

اول از همه که از جغرافیای شهر گفتند و اینکه سنندج به معنای دژ عقاب است.

+ آنجور که در خاطرم مانده!

و از آداب مردم و اینکه غالبا سنی شافعی مذهب هستند.

اتوبوس در خیابان های شهر حرکت میکرد و مامه راحیم توضیح میدادند که:

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تحرکات ضد انقلاب در اغلب شهرهای مرزی شدت گرفت.درگلستان, در

خوزستان در سیستان و در کردستان و منطقه ی غرب کشور.

دو جناح کومله و دموکرات در این منطقه فعالیتهای ضد انقلابی میکردند و با تطمیع مردم با وعده های

پوشالی و استفاده از حربه ی قومیت گرایی درصدد ایجاد یک دولت خود مختار به نام دولت خلق کرد

بوده اند!

در حقیقت این دو به اصطلاح گروهک از پشت مرزهای ایران حمایت مالی و تسلیحاتی میشدند.

و با دستور مرحوم حضرت امام رحمه الله علیه که فرموده بودند مسئله کردستان باید حل شود, سیل

عظیمی از رزمندگان و مجاهدان به آن قسمت کشور گسیل میشوند.

اما به دلیل ناآشنا بودن به منطقه و در مجموع نقشه ی جغرافیایی خاص منطقه کردستان و غرب

کشور که کوهستانی است نتوانستند کار اجرایی چندانی داشته باشند.

لذا با تشکیل گروه پیشمرگان کرد و مجاهدتهای فراوان ایشان درکنار فرماندهی رزمندگان و سرداران

سپاه این غائله ختم به خیر شد.

و بسیار خونهایی که در این راه ریخته شد و سرهایی که بریده شد و جوانانی که پرپر گشتند در راه

اعتلای کشور و دین..

و این پیشمرگان کرد به علت اشراف کاملشان بر منطقه  نقش به سزایی در پیشبرد اهداف

فرماندهان سپاه اجرا نمودند.

+ مامه رحیم خود یکی از مسئولان سازمان پیشمرگان کرد بود..

مامه رحیم تعریف میکرد در اوایل انقلاب رفتیم پیش فرمانده کل قوای وقت -بنی صدر ملعون-

گفتیم آقا سلاح می خواهیم,ضد انقلاب پیشرفت کرده اند توی شهرها..نیرو نداریم..

میگفت بنی صدر چون توی جلسه قبلی اش تحت فشار سخنان انتقاد آمیز بوده دق دلی اش را سر

من درآورده و میگفت چنان سیلی ای به گوش من نواخت...

+در خاطرات امام خواندم که ایشان رضایت قلبی نسبت به ریاست بنی صدر نداشته اند هیچگاه!

خلاصه اینکه اتوبوس رسید به باشگاه افسران سنندج جایی که قبل از انقلاب محل عیش و نوش

نظامیان شاه بوده است!

و حالا شده بود مامن مردم و مزار چند شهید گمنام..


+ هیچگاه هیچ گوشی را نیافتم که اینها را بازگو کنم..غیر از پدرم چون دیده بودند..

بقایا چون ندیده بودند برایشان تکرار مکررات بود!

+ بعدها طی تحقیقاتی که کردم دانستم که شافعی مذهبها نزدیکترین عقاید به شیعه را دارند.

این را از برخورد مامه رحیم هم فهمیده بودم! میگفت بسیار امام رضایی است و من چون هیچگاه

برخوردی با

اهل سنت نداشتم و همیشه ذهنیت بدی نسبت به آنها داشتم بعد از آشنایی با مامه رحیم تفکراتم

تغییر کرد.

بسیار مودب بود و مراعی آداب شیعه..صلوات ما را تا وعجل فرجهم همراهی میکرد...

+ گویا سال 90 به رحمت حق شتافته اند..خیلی ناراحت شدم ازین خبر..روحشان شاد.

+ شادی روح مامه رحیم و همه ی شهدای غریب کردستان یک صلوات با و عجل فرجهم...

ان شاء الله ادامه دارد...
92-12-10
۹۲/۱۲/۱۰
یار شیخ عبدالزهرا(یار طلبگی و هزار و یک...)

مامه رحیم

کردستان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی