...یار طلبگی و هزار و یک

این همه نقش میزنم از جهت رضای تو

...یار طلبگی و هزار و یک

این همه نقش میزنم از جهت رضای تو

...یار طلبگی و هزار و یک

✿بسمِـ الله اَلرّحمنـِ الرّحیمـ✿

✿وَإِטּ یَڪَادُ الَّذِینَ ڪَفَرُوا لَیُزْلِقُونَڪَ

بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّڪْر

وَیَقُولُون إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ

وَمَا هُوَ إِلَّا ذِڪْرٌ لِّلْعَالَمِیـטּ✿
یک روز چشم هایم را باز کردم..دیدم نشسته ام کنار یک طلبه..
روز میلاد آقا جوادالائمه علیه السلام بود.
رواق دارالحجه..
نوشته جاتِ یک طلبه و یار یک طلبه را میخوانید :)

آخرین نظرات
  • ۲۴ دی ۹۷، ۲۲:۰۴ - لیلی بانو
    بله :)
  • ۳ دی ۹۷، ۲۱:۳۸ - بعد مدت ها اومدم دوباره بخونمت
    نوش جان
  • ۲۶ آذر ۹۷، ۰۰:۲۳ - الدوز
    خیلی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نوروز» ثبت شده است

بسم الله مهربون

اولین سالی که رفتیم خانه فاطمه سادات عید غدیر..خیلی مراسمشان به دلم نشست.

اصلا شما فکر کن نوروز بود! همه با لباسها و مانتوهای نو نشسته بودیم توی یک سالن بزرگ.

صاحب خانه که فاطمه ساداتشان اینها باشند آمدند و یک به یک روبوسی کردیم و آنها شروع کردند

به پذیرایی..

بهترین میوه ها و شیرینی ها و آجیل ها...

خب ما هیچوقت برای عید غدیر آجیل نمی دادیم..فقط برای نوروز بود که آجیل میخردیم با احتساب

پسته هایش البته..

+ بله دیگه ما از اون خونواده هاشیم :)

بعد خیلی هم خانه شان مهمان آمد..یعنی تا وقتی که ما آنجا بودیم کلی نفر آمدند.

به فاطمه سادات گفتم: مگر عید نوروز است که آجیل می آوری؟!

از همان نگاههای عاقل اندر سفیهی کرد و گفت: نوروز که عید نیست! ما اصلا برای نوروز شیرینی هم

نمیخریم چه برسد به آجیل!

+ این مطالب قبل از پروسه ی لباس نخریدن های من برای نوروز است ها..چون اول به نوروزی عید

غدیر پی بردم

بعد به لباس نخریدن برای نوروز!!

جزوه استاد اخلاق را که مطالعه میکنم فرموده اند: مجالسی که در آن ذکر خدا نباشد در روز قیامتی

حسرتی خواهد بود برای بندگان...

مثلا وقتی نوروز میرویم دید و بازدید و میگوییم عید شما مبارک خب واقعا این روز عید است که مبارک

باشد؟

کاری به دور هم نشستن ها محرم و نامحرمی ندارم اصلا!

اما در روز غدیر اگر بگوییم عید شما مبارک آیا این ذکر خدا نیست؟!

به مامانم میگفتم چرا برای نوروز اینهمه خرید میکنید میگفتند: بخاطر صله رحم!

خب مادر جان صله ی رحم که دور طول سال هست چرا برای سایر ایام اینهمه شیرینی و آجیل

نمیخرید!

اگر دقت کنید گیر همه روی همین صله رحم است که میگویند نوروز خیلی هم خوب است چون همه

همدیگر را میبینند و صله ارحام است.

من نمیگویم نوروز بد است منظورم این است که چرا اینهمه بها؟!

چرا فروش بهاره؟! با آنهمه تخفیف..چرا خرید لباس نو؟ خانه تکانی؟ اینهمه تعطیلات؟! از یک هفته

قبل اسفند...

من این چراها برایم مهم بود!

ما که مسلمانیم کجای دین گفته نوروز عید است؟

حال آنکه تنها روزی که در فقه اسلام بسیار مورد تاکید است و در آن روز سی و شش عمل را

مستحب دانسته اند روز عید غدیر است.این همه حکم برای یک روز نشان از عظمت این روز دارد..کما

اینکه اگر مستحباتی که برای مباهله و فطر و قربان و عرفه را روی هم ضمیمه کنیم به تعداد مستحبات

روز غدیر نمی رسد!

دیگر اینکه این روز تنها روزی هست که در روایات از اعمال عبادی گرفته تا سیاسی و طرح اقتصادی به

آن ذکرشده است. از امام صادق پرسیدند چرا این روز اینهمه مورد تاکید و پر فضیلت است؟ آقا

فرمودند:

اعظاما لیومک.. تا با این اعمال این روز را بزرگ بشماری..یعنی هم روز روز بزرگی است و هم با انجام

این اعمال این روز تحقق می یابد.

آن کدام روز است که در آن روز افطاری دادن مستحب است,برادر شدن مستحب است,بیزاری جستن

از دشمنان مستحب است,پوشیدن لباس پاکیزه و نو مستحب است,تبریک و تهنیت فراوان ذکر

شده,تبسم کردن به مومنین مستحب است,توسعه زندگی و تغییر آن مستحب است همچنان که امام

رضا علیه السلام فرمودند:

هو الیوم الذى یزید الله فى مال من عبدالله و وسع على عیاله و نفسه و اخوانه...  ؛ روز غدیر روزى

است که خداى متعال در مال کسى که خدا را عبادت کند و بر خانواده،  خویشتن و برادران ایمانى‏اش

توسعه دهد فزونى پدید مى‏آورد.

جشن گرفتن مستحب است,حمد و دعا و دید و بازدید مستحب است. و باز سخنی از آقا علی ابن

موسی علیه السلام:

من زار مؤمنا ادخل الله قبره سبعین نورا و وسع فى قبره،  و یزور قبره کل یوم سبعون الف ملک یبشرونه بالجنة؛

کسى که در روز غدیر به دیدار مؤمنى برود خداوند هفتاد نور بر قبر او وارد و قبرش را وسیع مى‏سازد؛

هر روز هفتاد هزار فرشته قبرش را زیارت کرده،  به او بشارت بهشت مى‏دهند .

زینت دادن سفارش شده است.امام رضاعلیه السلام فرمود: روز غدیر روز زینت است،  کسى که براى

روز غدیر زینت کند خداوند همه گناهان کوچک و بزرگش را آمرزیده،  فرشتگانى به سویش مى‏فرستد تا

حسنات او را بنویسند و تا عید غدیر سال بعد بر درجات او بیفزایند.اهمیت زینت در این روز چنان است

که امام رضا براى گروهى لباسهاى نو،  انگشتر و کفش فرستاد.

شادی کردن تاکید شده است. امام على علیه السلام فرمود: و اظهروا ... السرور فى ملاقاتکم؛در

برخوردها شادى را آشکار کنید.

و............. برای دانستن بیشتر به آداب عید غدیر مراجعه کنید.

بیایید کمی بدبینانه به این قضیه نگاه کنیم!!!

ان شاءالله ادامه دارد..

93-1-25
۰ نظر ۲۵ فروردين ۹۳ ، ۱۵:۰۰
یار شیخ عبدالزهرا(یار طلبگی و هزار و یک...)

سم الله مهربون

نوروز آن سال لباس نو نخریدم و با خودم عهد بستم که حتما عید غدیرش لباس میخرم!

عید غدیر آمد و بابا برای خرید لباس نو به من وعده نوروز را داد...لذا لباس پــــــــــــر!

+ الان که برای آقایی جانم تعریف میکنند میگویند دختر جان خب نوروز میخریدی عید غدیر میپوشیدی!

میدانید هنوز آنقدرها در توانم نبود مبارزه با نفس..من آدمی بودم که لباسهای نو ام را میگذاشتم بالای

سرم و میخوابیدم موقع نوروز! سخت است دیگر!

و در تمام آن چهار-پنج سال من هرگزِ خدا لباس نویی برای نوروز نخریدم! توی تابستان میخریدم!

دلم خیلی راضی تر از قبل بود..قبل وقتی میدیدم که فریده سادات, فاضله و فهامه..محدثه و الهه و

هانیه (سادات) و..

همه لباس نو میپوشند دلم برای خودم میسوخت..ولی کم کم و به مرور زمان توانستم خودم را راضی

کنم.

با خودم میگفتم ببین بوق سادات تو اگر فکر میکنی به اینکه الان شب سال تحویل است و تو لباس و

کفش نو نداری رهبر کشورت به این فکر میکنند در این شب 70 میلیون نفر لباس و کفش نو ندارند! و

بعد دلم آرامش میافت با این حرفها که بله خیلی ها هستند مثل من که الان دارند به این چیزها فکر

میکنند.

+منظور اینکه رهبر عزیزم به فکر و نگران همه اقشار ملت هستند..

خلاصه اینکه هیچ یک از اعضای خانواده هم فکر من نبود!

فاضله سادات میگفت: بوق سادات این مانتو همون مانتوی پارسالیت نیست؟!

من: واویلا ازین حافظه! چرا هست که چی مثلا؟!

فاضله سادات: خب کهنه شده دیگه بذارش کنار.

من: کی گفته که یه مانتو با یه سال پوشیدن کهنه میشه!!! اصلا هم کهنه نیست..بابام گفتن بیا

بریم برات بخرم ها ولی خودم قبول نکردم!!!

فاضله سادات: چرا؟! مگر دیوانه ای؟! البته از توی بوق این کارها بعید نیست..این از مدل چادر سر

کردنت این از ساق دست هات..اینم از مانتوت...

من: |:   |:   |:

+ و خدای با کرامت یک روزی این فاضله سادات عزیز را سر راه مردی قرار داد که پوستش را الان

میکند و دل من را خنک میکند :) .همسرش خیلی مذهبی است. همیشه ها میگفت اسم پسرم

شایان است..

حالا مهدیارش قریب به یک سال دارد..خدا حفظشان کند.

و این جنگ لباس نخریدن ها ادامه داشت تا جاییکه من رسیدم به طلبگی...

+ البته داستان متحول شدنم و طلبه شدنم و..هنوز ادامه دارد ها فعلا نوروز را پیگیری کنید.

وارد حوزه که شدم همچنان به نوروز -عید- میگفتم!!

خب سالها به این سبک زندگی کرده بودم. و من اصلا چه میدانستم معنای عید و این چیزها را!

وقتی میگفتم عید نوروز متوجه نگاهها هم میشدم!

باباجان یک دختر18-19 ساله را چه به این حرفها!

هر روز صبح برایمان یک استاد اخلاق می آمد و نیم ساعتی را صحبت میکرد..ماه آخر سال استاد

اخلاق فقط پیرامون بهار و روایاتش و نوروز سخن میگفت..

+هنوز جزوه هایش را دارم.

استاد اخلاق میگفت: زمستان بهارِ مومن است نه بهار بهارِ مومن!

چون شبهای طولانی زمستان زمان خوبی برای عبادت در شب است...و تاکیدات بسیار عبادت در

شب.

+ قم اللیل الا قلیلا...

استاد اخلاق میگفت: فصل بهار به دلیل آن جنبشی که در کون و مکان ایجاد میشود درست است که

فصل رویشها است..اگر اینجوری حساب کنیم پس میشود خانه تکانی ها را هم ربط بدهیم به اینکه

چون فصل سرما گذشته و این فصل بهار است که ایجاب میکند تکاندن خانه ها را..

پس عملا خانه تکانی ربطی به -عید نوروز- ندارد!!!

+البته به زعم ما..بماند که خیلی از مردم خانه تکانی شان را قبل ماه مبارک رمضان انجام میدهند که

فرشها برای عبادات پاک پاک باشند و خانه برای مهمانی های ماه مبارک تمیز تمیز.

البته فاطمه ساداتشان اینها برای عید غدیر خانه را میتکاندند.

+ الان که خودم خانه دار شده ام به این نتیجه رسیده ام که آدم اگر همیشه خانه اش را تمیز نگه

دارد دیگر نیازی به خانه تکانی ندارد!

این از خانه تکانی قبل نوروز..

ان شاء الله ادامه دارد..

93-1-7

۰ نظر ۰۷ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۴۹
یار شیخ عبدالزهرا(یار طلبگی و هزار و یک...)
بسم الله مهربون

از وقتی که دوران جاهلیتم سر آمد و به اصطلاح خودم پا به دوران جدیدی گذاشتم سعیم بر این بود

متفاوت باشم نسبت به قبل...نسبت به اطرافیانم..دوست داشتم همه ی کارهایم از روی برنامه

باشد..

برنامه ای که خدا برایم چیده است.

یادتان هست فاطمه سادات میگفت ما برای نوروز کارخاصی نمیکنیم و همه همّمان بر عید غدیر

است؟!

دلایلش هم برایم منطقی بود و البته سالها بعد که خودم به وادی طلبه ها وارد شدم و بعدترش که

همسر یک طلبه شدم این موضوع را به روشنی دریافتم که به دور از هیچ مغالطه ای کدام عید بر

دیگری فضیلت دارد.

+ دلایلم را عرض خواهم کرد انشاالله.

خب خانواده ما هم مثل سایر خانواده های ایرانی بهترین خریدهایشان را میگذاشتند برای نوروز.

و اولین سالی که عقاید من دستخوش تغییرات شده بود وقتی رفتیم برای خرید هنوز آنقدرها قدرت دفاع از عقایدم را نداشتم لذا پا به پای خانواده خرید میکردم...

+ ناگفته نماند که همیشه بهترین ها برای من بود...(منظور دارم ها..بعدتر میگویم)

و ما همیشه رسم داشتیم که سال تحویل را خانه باشیم و بعد از سال تحویل میرفتیم خانه آقا

بزرگها..

اول از همه خانه ی آقابزرگِ سیدباقر..همه عموها و فرزندانشان و عمه اشرف سادات و بچه های

بیشمارش هم آنجا بودند...عیدیِ مان را که از آقابزرگِ سید باقر میگرفتیم میزدیم به چاک..

برای رفتن به خانه ی آن یکی آقابزرگ..

+ یکبار که خیلی بچه بودم روز اول نوروز آقابزرگِ سیدباقر مرا در آغوش کشید و گفت: عیدت مبارک

دخترم..

و من هم آن جمله معروف را گفتم که: دُمبِ شما...

+ نمیگویم بعدش چه اتفاقی افتاد! :(   :(

و بعد هم که میرفتیم خانه ی آقابزرگِ سیدرضا و آنجا هم همه ی دایی ها و خاله ها جمع بودند.

اینجا را بیشتر دوست داشتم..به نظرم مهربانتر بودند..مخصوصا که دایی ها هم مثل ما پایه ی

خرابکاری بودند! خصوصا دایی سعید و محمد.

عیدی های این یکی آقا بزرگ را هم میزدیم به جیب ! همه مینشستیم تا آخر شب..

خصوصا که بابا هم با آقامحمدها-شوهرخاله ها- خیلی صمیمی بودند.

و طبق سنوات گذشته دایی سعید می آمد و خاطره تعریف میکرد. خاطرات وقتی که

شوهرخواهرهایش می آمدند خانه شان...جالب است که او آن موقع ها اصلا در عرصه ی خاکی

نبوده!

مثلا کنار بابا که مینشستم دایی سعید میگفت بوق سادات انقدر این باباتو دوست نداشته باش..

همین بابات وقتی میومد خونه ما یک اَرَده داشت میبستش به علمک گاز کسی نبردش!

فک میکرد تو محله ی ما دزد هست!

یا به متین (پسرخالم) میگفت بابات وقتی اومد خواستگاری خواهر ما شکل سربازای عراقی بود.

و لباسهای نویمان را نشان یکدیگر میدادیم!

ولی آن اولین سال روز اول نوروز به خلاف سالهای قبل که کلی ذوق و شوق لباس نو داشتم..لباسم

را نپوشیدم و زودی چادر انداختم سرم و روفتم توی ماشین نشستم تا مامان نفهمند!

دوست داشتم خودم را اذیت کنم! میدانستم که از این کارم پشیمان میشوم! چرا که من هم مثل

همه دختران هم سن و سال خودم دوستدار زیبایی و مد بودم..و از اینکه آن سال با همان مانتو و

کفش قدیمی میرفتم دلم یکجوری بود ولی خب به نظرم شروع خوبی هم بود!

خاله ها به مامانم میگفتند چرا برای بوق سادات لباس نخریدی؟

+ :(

و نوروز سال بعدش رسما به مامانم گفتم که من لباس نو نمیخواهم!

مامان هم که ناراحت شده بودند گفتند: اگر فکر میکنی الان لباس نخری تا ما برای عید غدیر برات

لباس بخریم بهت بگم که اشتباه فکر میکنی...

دختر جان عید غدیر یک روزه اون روز هم برات یک بلوز قشنگ میخرم تنت کنی..توی اون 1روز که

کسی مانتوی نو و کفش نو نمیپوشه!

و حرف من همان بود..آن سال هم با همان مانتوی قدیمی و کفش قدیمی ...

و حرف مامان هم همان بود...عید غدیر به هیچی!

ان شاءالله ادامه دارد..

93-1-2



۰ نظر ۰۲ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۳۷
یار شیخ عبدالزهرا(یار طلبگی و هزار و یک...)