...یار طلبگی و هزار و یک

این همه نقش میزنم از جهت رضای تو

...یار طلبگی و هزار و یک

این همه نقش میزنم از جهت رضای تو

...یار طلبگی و هزار و یک

✿بسمِـ الله اَلرّحمنـِ الرّحیمـ✿

✿وَإِטּ یَڪَادُ الَّذِینَ ڪَفَرُوا لَیُزْلِقُونَڪَ

بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّڪْر

وَیَقُولُون إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ

وَمَا هُوَ إِلَّا ذِڪْرٌ لِّلْعَالَمِیـטּ✿
یک روز چشم هایم را باز کردم..دیدم نشسته ام کنار یک طلبه..
روز میلاد آقا جوادالائمه علیه السلام بود.
رواق دارالحجه..
نوشته جاتِ یک طلبه و یار یک طلبه را میخوانید :)

آخرین نظرات
  • ۲۴ دی ۹۷، ۲۲:۰۴ - لیلی بانو
    بله :)
  • ۳ دی ۹۷، ۲۱:۳۸ - بعد مدت ها اومدم دوباره بخونمت
    نوش جان
  • ۲۶ آذر ۹۷، ۰۰:۲۳ - الدوز
    خیلی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آقای رئیس جمهور» ثبت شده است

بسم الله مهربون

قرائت نمازم را فاطمه سادات اصلاح کرد برایم.

دبیر دین و زندگی سال اول دبیرستان هم به گفته بود, فاطمه سادات هم دوباره متذکر شد که حرف

صاد و طاء را خوب تلفظ نمیکنم!

قول دادم تمرین کنم..حرف نماز در میان بود خب! شوخی که نبود.

بعضی شبها خصوصا تابستان که خانه ی آقابزرگ سیدرضا می خوابیدم..ننه از زندگی سیر میشد تا

من و دایی سعید و دایی محمد را برای نماز صبح بیدار کند.

بعد آن ماجراها با ننه دست به یکی می کردم و دایی های تنبل را با پارچ آب تهدید مینمودم..

همیشه با دایی محمد دعوایی بود.یک روز ظهر با هم دعوا کردیم همه خواب بودند!

ساکم را برداشتم که از خانه شان فرار کنم12-13 سالم بود! بدو بدو آمد دنبالم..دوربینش دستش

بود!

مدیونید اگر فکر کنید عاشق دوربینش بودم! عکس آشتی کنانمان هنوز هست.

که چادر رنگی ننه سرم است و ساکم هم زیر بغلم!

انقدر هم خوشم می آمد وقتی ننه با سیم ضبط دنبال سرش میکرد وقتی اذیتم میکرد!

+ این قیافه من بود در آن زمان.. :D

+ این هم دایی جان :(  :(

برعکسش اما دایی های دیگر..نسبت به همه خواهر زاده هاشان مهربان و با عطوفت بودند خصوصا

دایی سعید ..یادش بخیر یک عینک آفتابی شیک برایم از شمال سوغاتی آورده بود آن دوران

جاهلیت..اصلا هم نمیگویم چه بلایی سرش آوردم بعد آن دوران!

بزرگتر که شدم اخلاقم هم تغییر کرد..دایی محمد شد معلم ریاضی من! تانژانت کوتانژانتهایم را او بود

که حل میکرد همیشه..فیزیکهایم را مهمان او بودم همیشه..

اولین تولدم که با فاطمه سادات اینا بودم فاطمه سادات یک کتاب دعا برایم هدیه آورد.

بعض از عبادات خاصه را از آن کتاب یاد گرفتم.. صفحه اولش هنوز هست که از امام خمینی و حضرت

آقا و سید حسن نصرالله شروع می شود تا آقای رئیس جمهور آن وقت و شهید همت و برونسی و

کاوه و آغاسی زاده و..

+ همچنان زینت طاقچه خانه پدری است..

یادم هست که بعضی روزها که قرار بود از مدرسه برویم حرم با فاطمه سادات و فاطمه ی دیگر و

نجمه بحث میکردیم که نماز اول وقت بهتر است یا نماز در حرم امام رضا..یعنی اول توی مدرسه

نمازمان را بخوانیم بعد برویم حرم یا نه برویم حرم بخوانیم که ثوابش بیشتر باشد..اصلا ثواب کدام یک

بیشتر است؟!

یک روز هم قرار بود آقای رئیس جمهور بیایند حرم سخنرانی..

فاطمه سادات را به زور بردیم..خیلی اهل سیاست نبود! رسیدیم به رواق امام خمینی..

من و فاطمه دیگر تند تند از توی کیفمان پلاکاردها را در آوردیم فاطمه سادات متعجب از رفتار ما..

میگفت اینها رو چطور آورده اید توی حرم؟!

اذان که تمام شد بعدترش سخنرانی آن آقا هم تمام شد و این فاطمه سادات بود که از زندگی

سیرمان کرد که چرا اول نماز نه و اول سخنرانی؟!

راست میگفت خب.. بعدها فهمیدیم ما که...

ان شاءالله ادامه دارد..

 

 

۰ نظر ۲۳ مرداد ۹۳ ، ۱۹:۵۸
یار شیخ عبدالزهرا(یار طلبگی و هزار و یک...)