...یار طلبگی و هزار و یک

این همه نقش میزنم از جهت رضای تو

...یار طلبگی و هزار و یک

این همه نقش میزنم از جهت رضای تو

...یار طلبگی و هزار و یک

✿بسمِـ الله اَلرّحمنـِ الرّحیمـ✿

✿وَإِטּ یَڪَادُ الَّذِینَ ڪَفَرُوا لَیُزْلِقُونَڪَ

بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّڪْر

وَیَقُولُون إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ

وَمَا هُوَ إِلَّا ذِڪْرٌ لِّلْعَالَمِیـטּ✿
یک روز چشم هایم را باز کردم..دیدم نشسته ام کنار یک طلبه..
روز میلاد آقا جوادالائمه علیه السلام بود.
رواق دارالحجه..
نوشته جاتِ یک طلبه و یار یک طلبه را میخوانید :)

آخرین نظرات
  • ۲۴ دی ۹۷، ۲۲:۰۴ - لیلی بانو
    بله :)
  • ۳ دی ۹۷، ۲۱:۳۸ - بعد مدت ها اومدم دوباره بخونمت
    نوش جان
  • ۲۶ آذر ۹۷، ۰۰:۲۳ - الدوز
    خیلی

مبادا تکرار تاریخ!

شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۵۲ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 آن روز که پیامبر دو انگشت سبابه اش را می چسباند کنار هم و  می فرمود :

انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی...

 خوب می دید آن سحری را که تیزیِ زهرآلودِ قاریِ قرآنی ... چه کینه وار..

بر فرقِ قرآنِ ناطقِ محمد فرود می آمد..

و آن روز که امیرالمومنین برای پسرش می نوشت :

من والد الفان المقر للزمان.. ..

وَجَدْتُکَ بَعْضِی بَلْ وَجَدْتُکَ کُلِّی حَتَّى کَأَنَّ شَیْئاً لَوْ أَصَابَکَ أَصَابَنِی..

 خوب می دید آن روزی را کهتیر کینه عقده های صفین و

 جمل و زنان شترسوار بر پیکر پسرش چگونه فرو می نشیند..

 و آن روز که امام مجتبی به برادرش فرمود :

لا یوم کیومک یا ابا عبدالله ..

 خوب می دید آن روزی را که سردار و جانباز صفین جالِسُ عَلی صدر الحسین...

 می بینید...

 تاریخ تکرار می شود چقدر!


روی دعای فرج هایمان فکر کنیم..

۹۶/۰۳/۲۷
یار شیخ عبدالزهرا(یار طلبگی و هزار و یک...)

نظرات  (۱)

سلام بانو

چقدر خوشحالم که دوباره مینویسید...


پاسخ:
سلام عزیز جانم
خوبی؟
دعا کن موندگار باشه😉

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی