...یار طلبگی و هزار و یک

این همه نقش میزنم از جهت رضای تو

...یار طلبگی و هزار و یک

این همه نقش میزنم از جهت رضای تو

...یار طلبگی و هزار و یک

✿بسمِـ الله اَلرّحمنـِ الرّحیمـ✿

✿وَإِטּ یَڪَادُ الَّذِینَ ڪَفَرُوا لَیُزْلِقُونَڪَ

بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّڪْر

وَیَقُولُون إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ

وَمَا هُوَ إِلَّا ذِڪْرٌ لِّلْعَالَمِیـטּ✿
یک روز چشم هایم را باز کردم..دیدم نشسته ام کنار یک طلبه..
روز میلاد آقا جوادالائمه علیه السلام بود.
رواق دارالحجه..
نوشته جاتِ یک طلبه و یار یک طلبه را میخوانید :)

آخرین نظرات
  • ۲۴ دی ۹۷، ۲۲:۰۴ - لیلی بانو
    بله :)
  • ۳ دی ۹۷، ۲۱:۳۸ - بعد مدت ها اومدم دوباره بخونمت
    نوش جان
  • ۲۶ آذر ۹۷، ۰۰:۲۳ - الدوز
    خیلی

السلام علی..

سه شنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۳، ۰۳:۴۸ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

جمعه 22 شهریور ساعت19 خانه من و آقایی


همه حرفها را میگذاری پشت در! چمدانها را هم میگذاری پشت در! اصلا یادت می رود همه غمها را..این ها که


غم نیستند..حالا غم بزرگِ شیرینتری مینشیند کنج دلت..باید به آن فکر کنی..برای آخرین بار لیست را چک میکنی..


ازینکه همه مواردش را خط زده ای حس خوبی داری..این یعنی چمدانت کامل بسته شده..برای بار آخر:


پماد حساسیت آقا/شارژرها/دمپایی/سکنجبین و خاکشیر و نبات و چادر مشکی اضافه و...


هرچه پیامکی خداحافظی کرده ای هرچه هم تلفنی..احسن الحال..خانومی..طهورا..


درب خانه که بسته میشود خیالت راحت می شود از هرچه که گذشته و گذشته و گذشتی و...


عجیب دلتنگ آینده ای حالا..آینده ای که با گناه نیالوده ای!


شنبه23 شهریور ساعت 3و نیم صبح خانه پدر آقایی


زائر خانه خدا بودند..واجب 48 روزه! خداحافظی دلگیری بود..ما میرفتیم و آنها چند روز بعدترش..


توی حرم هر کسی رفت دنبال کار خودش..کاری که با امام داشت..


تو یک کاری داری..او یک کاری دارد..میدانی که همه چیز از این امام شروع شد..از اول اولی که هنوز


نمیشناختی اش..از علامه ای که در حرم بود..از دارالحجه ای که پیمان یاری و یاوری بستی..ازپنجره فولادی که


روبرویش ملبس شدی به لباس حضرت مادرت..همه چیز ازین آقا شروع شد..


توی هواپیما که نشستی هیچ فکر نمیکردی به این زودی دلتنگ این آقا شوی..جالب است..


شنبه 23 شهریور ساعت 10 صبح بغداد


شهر زشت و رنگ و رو رفته بغداد دلت را آشوب میکند..مخصوصا هوای دلگیرش.. انگار برایت با نام صدام عجین


شده است..دود سیاه غلیظی آسمان بغداد را پر کرده!


یاد پایی که جا ماندِ ناصرِ حسینی می افتی..بیشتر هم یاد زندانهای بغداد و جدت..


حاج آقای طلوع از بایدها و نباید ها می گویند..


چشمانت را پر میکنند آن دو گنبد طلایی...می ایستی و بی اختیار: السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا..


خیلی التماسِ چشمها  میکنی ولی گویا اشکها را هم گذاشته ای پشت در!


همه نشسته اند توی صحن..سایبانها هم خسته بودند انگار! زیر آفتاب داغ کاظمین..توی صحن کاظمین..


روضه میخوانی : جنازه بر تخته ی در/ مُشیِّعش گشته مادر


خودت را هم گاهی لوس میکنی: امام رضا سلامتان رساندند آقا..میخواهی اوضاع را اینطور نشان دهی که


بــــــعــــــــــلــــــــهـــــــ!


ندیده و نشناخته!!! عاشق شیخ طوسی میشوی با آن سنگ نوشته روی مزارش, پایین پای دو امام:


و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید..


از اقبال خوبتان است گویا که پنجره اتاقتان رو به حرم باز میشود..


شلوغی خیابان منتهی به حرم برایت عجیب است..دود سیاه بزرگ ت.ی آسمان شهر برایت عجیب است..


کثیفی شهر برایت عجیب است..


* یک شب توی شیرازی3 وقتی که ناصر محمود صدا می زد عاغا..یاد کوچه های کاظمین افتادم..


* آقایش لهجه دار بود... هندی بخوانید..


یک شنبه 24 شهریور ساعت 7 صبح کاظمین


حاج آقا ذاکر گفتند از امامین کاظمین برات سامرا بخواهید.. ما هم هیچ نخواستیم جز سامرا..


تا روز آخر چشم انتظار برات سامرا بودیم..


یک شنبه 24 شهریور ساعت 10 صبح طفلان مسلم


با دو طلبه تحصیلکرده مباحثه میکنی که وضو با یک لیوان آب صحیح است! باورشان نمیشود تا اینکه توی شهرت


رساله ات را نشان یکی شان می دهی!


مثل اینکه این مکان دروازه کربلا بود..خنده ها تمام شد..چهره ها محزون گشت..زنها چادر روی صورت کشیده


اند و ریز ریز مویه میکنند..مردها عبا روی سر کشیده اند و...


تو مبهوت این رفتارها هستی..


سعی میکنی لباس میرزا علی و فاطمه خانم را جوری تا کنی که چروک نشوند!


بعد هم مشغول زیارت عاشورا می شوی..


یک شنبه 24 شهریور ساعت 13  ظهر کربلا...


بیچاره اون که حرم رو ندیده


بیچاره تر اون که دید کربلاتو

۹۳/۰۶/۲۵
یار شیخ عبدالزهرا(یار طلبگی و هزار و یک...)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی